سلام مهربون
امشب وقتي داشتم متني رو كه با قلم دل نوشته بودي مي خوندم راديو هم داشت مراسم سوگواري شب تاسوعا رو به صورت مستقيم از مجتمع امام خميني قم با مداحي سيد مهدي مير داماد پخش ميكرد يه جورايي داغون شدم يه جورايي ذوب شدم يه جورايي كه فقط من ميدونم و دل دلم ذوب شد. وقتي رسيدم به اونجايي كه از شفافيت سنگين چشم ها گفتي مداح هم داشت از جذبه و وفاي چشمان كسي ميگفت كه وقتي دو دستش رو قطع كردند مشك رو به دندون گرفت تا اونو سالم به كودكان امام حسين برسونه. دشمن موقعيت رو مناسب ديد و حمله كرد اما به سرعت متواري شدند شمر پرسيد چرا فرار كرديد عباس كه دست در بدن نداره كارشو يكسره كنيد اونكه ديگه شمشير نداره يكيشون گفت اينايي كه ميگين درست اما دو تا چشم داره كه وقتي نيگامون ميكنه زانو هامون به لرزه مي افته اينجاست كه شمر به حرمله دستور ميده كه حرمله چشمان عباس رو ببند تا دل اين لشگر رو نلرزونه.......... ديدي دل نوشته هات امشب چه طور دلمو گره زد به چشمان كسي كه تاب ديدن لبان خشكيده اطفال سپاه كوچيك برادرشون آقا ابا عبدالله رو نداشت؟
امشب از وفا گفتي و از چشم .دلمو بد جوري آتيش زدي دلمو بردي تا بين الحرمين ممنونتم . و باز هم ممنون از اينكه منو لايق دونستي و به وبلاگم اومدي شرمنده اين چند هفته گذشته بد جوري در گير مسابقات ورزشي دانش آموزان استان قم بودم. چند روزيه كه يه كم سرم خلوت شده و تونستم بيام وب چشم بيشتر ميام و دست بود قلم شيواتون هستم.
بايد برم هيئت اگه اجازه بدين بازم ميام به شرطي كه شما هم منو با نظرات ارزشمندتون مستفيض كنيد.