وقتی موج ها با شتاب خود را به شن های ساحل می رسانند
وقتی برگ های سرخ و زرد در دامن پرچین باد می رقصند
وقتی پرنده ای کوچک برای جوجه هایش دانه می برد
وقتی شمعی در تاریکی می سوزد
وقتی اشکی سرد بر گونه ای گرم می چکد
آن دم که خورشید چون خطی عمود بر زمین می تابد
وقتی تمام کوه ها از برف سپید سپیدند
هر وقت باران آرام یا به شدت در حال بارش است
آنگاه که شادی ها در مقابل غم قد علم می کنند
وقتی با شتاب زمان بهار در گذر است
و وقتی کودکی چشم به جهان می گشاید
در همه ی این اوقات فقط تو را می بینم
خدای من
کمک خدا
من نمی توانم به تنهایی کاری انجام دهم
من نیاز به دستی از آسمان دارم
یک کمک، یک عشق، یک نور
من تنها با نور خدا زندگی می کنم
(آلن دواگ)