به اشتیاق نگاهش ز خود گسستم و رفتم کنار خاطره هایم کمی نشستم و رفتم کمی به لهجه عشق نخواند شعر سکوتم و چشم بر همه بدها دوباره بستم و رفتم برای آن که دلم را به جنس عشق بسازم میان آینه ها در خودم شکستم و رفتم و رد پای نگاهش نماند در غم جاده به سمت و سوی حضورش ز بند رستم و رفتم ز راه اشک گذشتم به چشم عشق رسیدم و بر ضزیح نگاهش دخیل بستم و رفتم
« عقل می گفت که دل منزل و ماوای من است عشق خندید که یا جای تو ، یا جای من است»